میلاد - 2
در این شروع دوباره و در این فرصت مجدد که قدمی به مرگ نزدیک تر و کوله بار تجربه اندوخته تر، اول سپاس، خدای را گویم که اجازه حیات داد بر این بنده کمترین، تا فرصتی باشد برای تلاش و نزدیک تر شدن به حضرتش که گر کنون حیاتی نبود، توشه خالی و انبان تهی بود از اخلاص عمل؛ و دوم سپاس از خداوندگارانم، حضرت مادر و جناب پدرم که هر چه هست از نعمت کردگار به واسطه حضور و لطف ایشان است بر من و دعای خیرشان هم؛ و سوم و دیگر سپاس ها بهره اساتید و دوستان، که نعمت وجودشان دل از غربت می رهاند و جان را طراوتی دیگر می بخشاید که فرمود : فقد الاحبه غربه. چه آنان که آموختم از ایشان راه و رسم زندگی را و چه آنان که در راه علم دست گیرم شدند.
در این شروع جدید و فرصت تازه، باید که تغییر کردن، باید که نو شدن، باید که بزرگ شدن، باید شدن آنچنان که باید و شاید، و باید گذشتن از آنچه که نشاید و نباید. از فرصت های چونان ابر گذرنده باید که سود جستن و از اوقات به یغما رفته باید که درس گرفتن. هر روز و هر لحظه را باید که بهتر کردن که : وای بر آن که دو روزش یک سان باشد.
روی تعذر و دست توکل بر آستان حضرتش که نبودیم آنچنان که باید و تا باشیم آنچنان که شاید؛
که اگر هستیم از اوست و نیستیمان هم بازگشت به سوی اوست.
پ.ن: آنچه مرقوم کردم در زادروزم، به چند سال پیش. دیدم که اکنون و هر زمان حرف همان است...
باشد که عاقبتمان بخیر
- ۹۴/۱۱/۲۶