آقاجون
تو ذهن من و شاید تو ذهن خیلیای دیگه، اسم آقاجون با چایی روضه گره خورده. انگار این دو تا اسم یه معیت و همراهی خاصی با هم دارن.
از وقتی یادم میاد - فرقی نمیکرد کجای تهران و چه ساعتی از روز و شب - بساط چایی روضه با آقاجون بود. از روضه عارفنظر و علامهی مداح تو خیابون ایران و خونهی غنیپور تو بهارستان، تا قلهک و نیاوران و کلی جای دیگه، همیشه بساط چای روضه رو آقاجون اداره میکرد.
صبح زود از خونه میزد بیرون تا وقتی گریه کنای حضرت میان برای جلسه، سماورش آماده باشه چاییشون حاضر.
قند رو هم خودش خورد میکرد. تو اتاق عقبی بساط قندش بپا بود. اون موقعها سرگرمی ما میشد قند خورد کردن کنار آقاجون.
چای روضه، خوب نمک گیرش کرده بود. در خوب خونهای رو زده بود و خوب جایی سر سپرده بود.
هنوز روضه خون مصیبت خوندن رو شروع نکرده بود که با همون "السلام علیکَیِ " اول، چشماش پر از اشک میشد. لازم به روضه باز و داد زدن مداح نداشت، اسم حضرت دلشو میبرد همونجایی که باید.
کافی بود بگی آقاجون دارم میرم زیارت. کربلا و نجف و مشهدش فرقی نداشت، چشماش خیس میشد و صداش میلرزید و التماس دعا میگفت. میگفت امین الله یادت نره بخونی، خواستی سلام بدی یاد ما هم باش. ایشالا با هم بریم کربلا.
اون وقتا که سر حالتر بود، تو زیارتها همیشه اولین نفر بود. انگار نگران بود ثانیهای تو حرم و مسجد باشه و نتونه ازش استفاده کنه. سریع میرفت سراغ نماز و دعا و زیارت. نماز اول وقت و چندتا ختم قرآن تو ماه رمضون هم برنامه همیشگیش بود.
یادم نمیاد کسی رو دست خالی رد کرده باشه از در خونش. چایی خونش هم مثل چایی روضش، همیشه آماده بود.
انشاءالله اونجا هم بساط چایی روضه سیدالشهداء (ع) رو آماده کنی و پاش نشسته باشی.
طوبی لک .
- ۹۸/۰۴/۱۸