حق الناس
در میان تمامی ادیان و مذاهب و آیینها سخنی هست واحد، که به بیانهای مختلف گفته شده است:
«هر چه برای خویش، خوش داری برای دیگران هم خوش بدار و هر چه برای خویش، ناخوش میداری، برای دیگران هم ناخوش بدار.»
از سوی دیگر، متفکران، تعامل و ارتباط و مسئولیت آدمی را در چهار نسبت بیان کردهاند:
+ نسبت به خدا (امر قدسی، معنویت)
+نسبت به خود
+ نسبت به دیگران
+ نسبت به طبیعت
جمع این دو سخن -خصوصا در نسبتهای سومی و چهارمی- در میدان حرف، سهل است و در وادی عمل، صعب.
به تعبیر دیگر، معنای آن سخن واحد، رعایت حق دیگری است و احترام به او،
چه انگار که او، تویی.
در تعامل و ارتباط، در انجام مسئولیت و کار، در سخن گفتن و حرف شنیدن، در کسب و کار، در تعلیم و تربیت، و در هر چه که خود میخواهی و میکنی و دوست داری،
او را جای خودت ببین و بدان.
اگر کاسبی، خریدار باش،
اگر معلمی، دانشآموز باش،
اگر کارمندی، ارباب رجوع باش،
اگر رانندهای، مسافر باش،
اگر والدی، فرزند باش،
اگر حاکمی، رعیت باش!
ببین اگر تو بودی، دوست داشتی چگونه با تو تعامل کنند، برای او همان کار کن،
یا از چه ناخشنود میشدی، آن کار مکن.
اگر چنین کردی و چنین بودی،
و اگر همگان چنین کردند و چنین بودند،
اختلاف و ناراحتی و خلاف و بیقانونی جایی برای حیات نداشت.
اینها به حرف، آسان است و شدنی، که اگر بشود، چه شود!
اما در وادی عمل، دشوار است و سخت شدنی.
البته که هستند کسانی که چنین زیستهاند.
این یک نسبت و روایت است از حقالناس،
و البته که مصادیق آن بسیار است و هر کس، خود بهتر میداند چیست و میتواند که مراعات کند حق دیگران را.
تمام.
- ۰۲/۰۶/۲۰