حسرت
دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۵۹ ق.ظ
مرا با تو عهدی بود،
شکستم . . .
و تو را با من وعده ای
که نشکستی . . .
دستم بگیر،
بی تو
دیگر نمی توانم،
نمی خواهم که بتوانم،
نباید که بتوانم . . .
خجلت زده ام از آنچه هستم
و شرمنده ام از آنچه نیستم
من آن نیم که باید
و نیستم چنان که شاید . . .
کمک کن که باشم،
آنچنان که باید
و بشوم آنچنان که شاید . . .
- ۹۴/۰۶/۲۳