طلوع
چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۱۷ ق.ظ
گره خورده ای در خودت،
پیچیده ای در خویشتنت،
سکوت فریاد میزنی،
لبخند گریه میکنی،
و فردا را دل بسته ای . . .
به امیدی، به آرزویی
به تمنای خیالی . . .
برخیز!
برخیز و کاری کن!
برخیز و آفتاب را در آغوش بگیر!
برخیز و باش!
باش چنان که باید و بمان چنان که شاید!
پیچیده ای در خویشتنت،
سکوت فریاد میزنی،
لبخند گریه میکنی،
و فردا را دل بسته ای . . .
به امیدی، به آرزویی
به تمنای خیالی . . .
برخیز!
برخیز و کاری کن!
برخیز و آفتاب را در آغوش بگیر!
برخیز و باش!
باش چنان که باید و بمان چنان که شاید!
- ۹۴/۰۸/۱۳