مزرعه
- ۰ نظر
- ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۵۶
در این شروع دوباره و در این فرصت مجدد که قدمی به مرگ نزدیک تر و کوله بار تجربه اندوخته تر، اول سپاس، خدای را گویم که اجازه حیات داد بر این بنده کمترین، تا فرصتی باشد برای تلاش و نزدیک تر شدن به حضرتش که گر کنون حیاتی نبود، توشه خالی و انبان تهی بود از اخلاص عمل؛ و دوم سپاس از خداوندگارانم، حضرت مادر و جناب پدرم که هر چه هست از نعمت کردگار به واسطه حضور و لطف ایشان است بر من و دعای خیرشان هم؛ و سوم و دیگر سپاس ها بهره اساتید و دوستان، که نعمت وجودشان دل از غربت می رهاند و جان را طراوتی دیگر می بخشاید که فرمود : فقد الاحبه غربه. چه آنان که آموختم از ایشان راه و رسم زندگی را و چه آنان که در راه علم دست گیرم شدند.
در این شروع جدید و فرصت تازه، باید که تغییر کردن، باید که نو شدن، باید که بزرگ شدن، باید شدن آنچنان که باید و شاید، و باید گذشتن از آنچه که نشاید و نباید. از فرصت های چونان ابر گذرنده باید که سود جستن و از اوقات به یغما رفته باید که درس گرفتن. هر روز و هر لحظه را باید که بهتر کردن که : وای بر آن که دو روزش یک سان باشد.
روی تعذر و دست توکل بر آستان حضرتش که نبودیم آنچنان که باید و تا باشیم آنچنان که شاید؛
که اگر هستیم از اوست و نیستیمان هم بازگشت به سوی اوست.
پ.ن: آنچه مرقوم کردم در زادروزم، به چند سال پیش. دیدم که اکنون و هر زمان حرف همان است...
باشد که عاقبتمان بخیر
طوفانیام،
بارانیتر از همیشه . . .
آتشم میبارد از هر سو،
در نبرد این میدان
کدام سنگر امنتر از آغوشت؟
مرا سفری باید،
از خودم تا به خودت،
در مسیر بلوغ،
در شاهراه رشد،
با توشه ای از خرد و باور،
با کوله باری از فقر و توکل،
سوار بر مرکب عشق . . .
مرا سفری باید . . .
از ناکجاآباد بودنم تا هرکجاآباد بودنت . . .
دریایی است در عمق چشمانش.
باشد که شناگری قدر، صیاد مروارید دلش باشد . . .
تولدت مبارک مرد دوست داشتنی!
__________
پ ن : 14/10/94.