کلمه

دفتری برای یادداشت های پراکنده

کلمه

دفتری برای یادداشت های پراکنده

کلمه

او بود و جز او نبود.
خواست تا بود خود بنماید؛
پس،
گفت (نوشت) . . .
و چنین بود که "کلمه" پدید آمد.
_____________
هر چه اینجاست،
از خواندنی و دیدنی و شنیدنی، به نام حقیر سند بزنید...
مال غیر را به نام صاحبش خواهم نوشت.

سید علیرضا حسینیان

پیام های کوتاه
  • ۲۱ بهمن ۹۸ , ۰۰:۰۶
    دوری
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۸ , ۰۲:۱۵
    تعارض
آخرین مطالب

مزرعه

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۵۶ ب.ظ
حرف می کارم به دل؛
احساس می بارم از جان؛
چه سود؟
به شوره زار، کشت نمی توان کرد . . .


پ.ن:
من، نه آنم که باید باشم.
لختی دیگر، فصل دروست، کشته ها را مراقبت باید . . .
  • S.A.R.H

میلاد - 2

دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۲۷ ق.ظ

در این شروع دوباره و در این فرصت مجدد که قدمی به مرگ نزدیک تر و کوله بار تجربه اندوخته تر، اول سپاس، خدای را گویم که اجازه حیات داد بر این بنده کمترین، تا فرصتی باشد برای تلاش و نزدیک تر شدن به حضرتش که گر کنون حیاتی نبود، توشه خالی و انبان تهی بود از اخلاص عمل؛ و دوم سپاس از خداوندگارانم، حضرت مادر و جناب پدرم که هر چه هست از نعمت کردگار به واسطه حضور و لطف ایشان است بر من و دعای خیرشان هم؛ و سوم و دیگر سپاس ها بهره اساتید و دوستان، که نعمت وجودشان دل از غربت می رهاند و جان را طراوتی دیگر می بخشاید که فرمود : فقد الاحبه غربه. چه آنان که آموختم از ایشان راه و رسم زندگی را و چه آنان که در راه علم دست گیرم شدند.

در این شروع جدید و فرصت تازه، باید که تغییر کردن، باید که نو شدن، باید که بزرگ شدن، باید شدن آنچنان که باید و شاید، و باید گذشتن از آنچه که نشاید و نباید. از فرصت های چونان ابر گذرنده باید که سود جستن و از اوقات به یغما رفته باید که  درس گرفتن. هر روز و هر لحظه را باید که بهتر کردن که : وای بر آن که دو روزش یک سان باشد.

روی تعذر و دست توکل بر آستان حضرتش که نبودیم آنچنان که باید و تا باشیم آنچنان که شاید؛

که اگر هستیم از اوست و نیستیمان هم بازگشت به سوی اوست.


پ.ن: آنچه مرقوم کردم در زادروزم، به چند سال پیش. دیدم که اکنون و هر زمان حرف همان است...

باشد که عاقبتمان بخیر

  • S.A.R.H

نبرد

شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۳۹ ب.ظ

طوفانی‌ام،

بارانی‌تر ‌از همیشه . . .

آتشم می‌بارد از هر سو،

در نبرد این میدان

کدام سنگر امن‌تر از آغوشت؟

  • S.A.R.H

سفر

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۵۰ ب.ظ

مرا سفری باید،
از خودم تا به خودت،
در مسیر بلوغ،
در شاهراه رشد،
با توشه ای از خرد و باور،
با کوله باری از فقر و توکل،
سوار بر مرکب عشق . . .


مرا سفری باید . . .
از ناکجاآباد بودنم تا هرکجاآباد بودنت . . .

  • S.A.R.H

زبان

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ب.ظ
مرا زبان دیگری می باید
برای گفتن، برای نوشتن، برای سرودن.
زبانی برآمده از دل،
برآمده از جان.
زبانی که واژه هایش، آینه دل نماست.
زبانی که عباراتش، مفتاح جان گشاست.
زبانی که دستورش، تفسیر نفس های سنگین و آه های جان فرساست.
مرا
زبان دیگری می باید،
برای گفتن، برای نوشتن، برای سرودن . . .
  • S.A.R.H

میلاد

سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۲۰ ق.ظ

دریایی است در عمق چشمانش.

باشد که شناگری قدر، صیاد مروارید دلش باشد . . . 


تولدت مبارک مرد دوست داشتنی!

__________

پ ن : 14/10/94.


  • S.A.R.H

تنهایی

پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۷ ق.ظ
امید بسته ام به بودنت،
به آرامش در کنار تو بودنم،
که غار تنهایی ام، جز آغوشت نباشد . . .
  • S.A.R.H

غصه

چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۱ ب.ظ
دلگیرم از خویشتن ،
از نبودنم چنان که باید
و از نیستنم چنان که شاید . . .
که من را آنچه اندیشه بود نه این بود که هستم و این که هستم نه آن است که باید باشم.
  • S.A.R.H

توفیق

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ب.ظ
رخصتمان دادند به آمدن،
به رفتن، به بودن، به حضور . . .
دستانمان اما خالی، بی هیچ زاد و توشه ای برای سفر
تنها امید اینکه:

وفدت علی الکریم بغیر زاد
من الحسنات و القلب السلیم
و حمل الزاد اقبح شئ
اذ کان الوفود علی الکریم*
___________________
* بیتی که مولای ما حضرت ابوالحسن (ع) بر قبر سلمان فارسی نوشت.
  • S.A.R.H

الفبا

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ق.ظ
کلمات را جدا میکنم از هم،
حروف را هم،
یک به یک.

واژه میسازم،
جمله و عبارت هم،
تک به تک.

برای دوست داشتنت، هر روز به زبانی محتاجم . . .
  • S.A.R.H