کلمه

دفتری برای یادداشت های پراکنده

کلمه

دفتری برای یادداشت های پراکنده

کلمه

او بود و جز او نبود.
خواست تا بود خود بنماید؛
پس،
گفت (نوشت) . . .
و چنین بود که "کلمه" پدید آمد.
_____________
هر چه اینجاست،
از خواندنی و دیدنی و شنیدنی، به نام حقیر سند بزنید...
مال غیر را به نام صاحبش خواهم نوشت.

سید علیرضا حسینیان

پیام های کوتاه
  • ۲۱ بهمن ۹۸ , ۰۰:۰۶
    دوری
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۸ , ۰۲:۱۵
    تعارض
آخرین مطالب

غصه

چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۱ ب.ظ
دلگیرم از خویشتن ،
از نبودنم چنان که باید
و از نیستنم چنان که شاید . . .
که من را آنچه اندیشه بود نه این بود که هستم و این که هستم نه آن است که باید باشم.
  • S.A.R.H

توفیق

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ب.ظ
رخصتمان دادند به آمدن،
به رفتن، به بودن، به حضور . . .
دستانمان اما خالی، بی هیچ زاد و توشه ای برای سفر
تنها امید اینکه:

وفدت علی الکریم بغیر زاد
من الحسنات و القلب السلیم
و حمل الزاد اقبح شئ
اذ کان الوفود علی الکریم*
___________________
* بیتی که مولای ما حضرت ابوالحسن (ع) بر قبر سلمان فارسی نوشت.
  • S.A.R.H

الفبا

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ق.ظ
کلمات را جدا میکنم از هم،
حروف را هم،
یک به یک.

واژه میسازم،
جمله و عبارت هم،
تک به تک.

برای دوست داشتنت، هر روز به زبانی محتاجم . . .
  • S.A.R.H

لطفا کمی آدم باش!

چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۰۶ ق.ظ
  • S.A.R.H

طلوع

چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۱۷ ق.ظ
گره خورده ای در خودت،
پیچیده ای در خویشتنت،
سکوت فریاد میزنی،
لبخند گریه میکنی،
و فردا را دل بسته ای . . .
به امیدی، به آرزویی
به تمنای خیالی . . .
برخیز!
برخیز و کاری کن!
برخیز و آفتاب را در آغوش بگیر!
برخیز و باش!
باش چنان که باید و بمان چنان که شاید!
  • S.A.R.H

من الغریب الی الحبیب . . .

سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۲۶ ب.ظ

حبیبٌ لیس یعدله حبیبٌ

و ما لِسواهُ فی قلبی نصیب
ٌ
حبیبٌ غاب عن عینی و جسمی
و عن قلبی حبیبی لایغیب


(از دیوان منسوب به حضرت ابوالحسنین امیرالمؤمنین علی (علیه السلام))

_____

و حبیب اوست...

آنکه:
دوستی همانندش نیست.
و جز خودش،
نصیبی مرا در دل نیست...
دوستی که:
غریب است از چشم و تنم
و قریب است به جان و دلم...

* ترجمه‌ی آزاد از حقیر.


  • S.A.R.H

انتظار

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۵ ب.ظ
نشسته ای به انتظار،
تا رسیدن روز موعود،
محقق شدن وعده ای که داده ای،
به سر انجام رسیدن کاری که آغاز کرده ای . . .
و می ترسی . . .
می ترسی که نیاید، که نشود، که نرسد آنچه که باید،
و تو باز عذر و بهانه بیاوری،
وعده آینده دهی،
به صبر بخوانی و لبریزش کنی . . .
لبریز از صبر، لبریز از تحمل، لبریز از استقامت و لبریز از تغییر . . .
. . . پریشان و سردرگم، تنها به انتظار نشسته ای
  • S.A.R.H

سکوت

دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۰ ب.ظ
میرسد صاحبِ خانه
و منتظرانِ چشم به راه، بر در نشسته اند؛
وای به من،
که دلم را هنوز آب و جارو نکرده ام . . .
  • S.A.R.H

التماس

سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۱ ب.ظ
دست نگاهم را بگیر،
پای دلم را هم . . .
مرا،
اسیر خودت کن . . .
  • S.A.R.H

بانو

شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۸ ق.ظ

قسم به چشم ، 

بانیِ صادقانه ترین بیان عشق؛ 

و نظر به تو ، 

به عاشقانه ترین نگاه . . .

  • S.A.R.H